ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

خبر بارداری به خانواده ی شوهری + احوالات من در اواخر ماه سوم بارداری

سلام م م م م راستش خبر بارداری به خانواده ی همسری اونطور که دلم میخواست نرسید ... ظاهراً همون شبی که میرفتیم فرودگاه محمد عزیزم ، دلش نیومده به مامانش نگه و قضیه رو لو داده ، مامانشم به روی من نیورده چون محمد گفته که دلم نمیخواد فعلاً به کسی بگم !!! بعد که از سفر برگشتیم من متوجه شدم و محمد عزززیزم گفت که یااااادش رفته بهم بگه ... خیییییییییییییییییییلی عصبانی شدم خیلی ... آخر هفته ی بعد که رفتیم لواسون ویلای الهام خواهر شوهر عزیز دل ، حالا مادرشوهر به همه سوتی داد و دیگه کل دنیاااااااااااا خبر شدن ، از عمه و عروس عمه و خلاصه همه ه ه ه ... خیلی عصبانی شدم ، میدونم که حق دارم میدونم ... دلم نمیخواست اینطوری بشه ، دوس داشتم بجای اینکه شوهر و...
26 شهريور 1391

مسافرت سخت ت ت ت

سلام م م ... خیلی وقته نیومدم ... اینترنت نداشتم و اینکه خیلی هم حالم بد بود مخصوصاً بعد از برگشت از مسافرت. نمیخوام خیلی درباره ی مسافرت بگم ، عجیب اذیت شدم تو این سفر کذایی و اصلاااااً احساس رضایت نمیکنم ... همه چیزش بد بود اگرچه محمد تمام تلاشش رو کرده بود ولی من بخاطر بارداری بینهایت اذیت شدم و تازه فهمیدم که چرا لیلی جونم بهم گفت نرو بزار بعد از سه ماه اول ... بیشتر از همه خودم اذیت شدم ... ما 5 شنبه 19 مرداد رفتیم ، 5 شنبه 2 شهریور هم برگشتیم ... من که آلانیا رو دوس نداشتم ، رو اعصابم بود همه چی ، الان حتی عکسای مسافرتمون رو هم میبینم حالم بد میشه ... حالا بگذریم ، تنها نکته ی مثبت مسافرت ، دیدن خواهر عزیزم بود که بی نهایت دلم بر...
10 شهريور 1391

هفته ی دهم بارداری + سونوگرافی

سلام م م م... یک هفته بعد از مسافرت یعنی ٧ شهریور رفتم پیش دکتر میرپور ... بهش گفتم که تو سه هفته ی اخیر چقدر از معده درد اذیت شدم و دیگه واقعاً شبا نمیتونم بخوابم ... برام دارو نوشت و گفت مطمئن باش خوب میشی اما کسی که قبل از بارداری مشکل معده نداشته و حالا این همه اذیت میشه خیلی عجیبه واقعاً !!! خلاصه ه ه ه  ... رفتم که سونوگرافی کنه ... آخه صدای قلب کوچولوی فندقمو نشنیده بود و حسابی تو این سه هفته دلم براش شور میزد ... وقتی تصویر رو صفحه ی مانیتور اومد اصلاااااً باورم نمیشد که اون نقطه ریز تو سونوی قبلی تبدیل شده باشه به یه موجود واقعی ... الهی فداش بشم عزززززززززززززیز دلمممممم . دکتر دست و پای کوچولوشو نشونمون داد اولش باو...
8 شهريور 1391

هفته ی هفتم باداری

سلام م م م م م هنوز نمیدونم کی هفته های بارداریم تغییر میکنه ! با این شروع بارداری نامعلوم ، دکترم هنوز نمیتونه دقیقاً بگه کی هفته هام عوض میشه و تاریخ زایمانم به امید خدا کی هستش ... اما چون شنبه از روی جواب سونو بهم گفت که بارداری 6 هفته س ... احتمالاً الان باید تو هفته ی 7 باشم م م ... هی ی ی ی ی روزای خوب و همراه با دلشوره ای رو میگذرونم ؛ اگرچه با سونوی این بار و دکتر جدیدی که رفتم خیلی آرامش گرفتم ، اما تا صدای قلب جنینم رو نشنوم ، دلم آروم نمیگیره ... ای خدا مراقب جوونه ی کوچولوی من باش ... تقریباً یه دو هفته ای میشه که یه دل درد کوچولو گه گاه زیر دلم احساس میکنم ، بیشتر موقع هایی این درد سراغم میاد که دولا نشستم یعنی رو شکمم فش...
12 مرداد 1391

تعویض تاریخ مسافرت

سلام م م م دیروز یعنی 8 مرداد ماه 1391 بعد از کلی کش مکش و دودلی بالاخره رفتم و تاریخ مسافرتم رو عوض کردم ، حالا دیگه قرار شد با محمد جونم برم ... خیلی احساس آرامش بیشتری دارم اینجوری ، اگرچه میدونم مامان و سانی خیلی منتظرم بودن ... ولی اینجوری بهتره ، خیالم راحت تره ... اوضاع مامان اینا ظاهراً خیلی خوب نیست ، هوای گرم و مشاجره بین مامان و سانی و تموم شدن قرصای مامان ... همش دلشوره های منه ، دیروز خیلی حرص خوردم ، از عصری که با ظهر که با محمد بحثم شد ، زیر دلم درد میکرد و تا شب خوب نشد !!! نمیدونم شاید نینی از اینکه مامان و باباش با هم دعوا کردن ناراحت شده بود ؟! خلاصه که حالا وقت بیشتری دارم برای اینکه کارام رو انجام بدم. دیروز قبل از ر...
9 مرداد 1391

سونوی دوم

سلام م م م م دیروز یعنی 7 مرداد 1391 بعد از یه روز بی نهایت پر استرس و شونه خالی کردن از رفتن به دانشگاه و گریه و چه و چه ، عصری با محمد رفتم پیش دکتر ِ بیتا دوستم ... دکتر یه آقای مسنی همسن و سال دکتر خواجوی بودش ، کاملاً هم دکتر خواجوی و دکتر گرجی رو میشناخت و خیلی به کارشون اعتماد داشت ... خیییییییییییییییلی ریلکس ولی دقیق بنظر میرسید . شرح حالم رو پرسید و بعدشم تو مطب خودش سونو کرد ... فندق مامان یه کوچولو بزرگتر شده بود الان شده 16.8 میلی متر ... عززززززززززززززززززززیز دلممممم عشقممممممم ... چقدر احساس عشق میکنم بهت ... واااااااااااااااااااااای چه حس زیبا و پر دردسری ... خلاصه که دکتر بهم گفت که ساک حاملگی الان سر جاش قرار داره و دا...
8 مرداد 1391

مراجعه به دکتر یک هفته قبل از مسافرت

سلام م م م دیروز یعنی 4 مرداد ماه 91 بعد از یه روز پر استرس با محمد رفتیم پیش دکتر گرجی ... قبلشم اینو بگم که سه شنبه زنگ زدم دکتر خواجوی ، بهم گفت که با وجودی که تازگی فریز داشتم ، ولی یه سونوی واژینال بدم و برم پیشش با همسری ... منم میخواستم تا شنبه صبر کنم ، اما خیلی فکرم درگیر بود و تصمیم گرفتم 4 شنبه یعنی دیروز ، برم پیش دکتر گرجی ... خلاصه سونوگرافی رو دید و بهم گفت که هنوز هیچی معلوم نیست ... مشکوک به بارداری کورنوال هستی اما باید صبر کنیم و زمان بدیم تا جنین بزرگتر بشه ... برای دو هفته دیگه بهم وقت سونو داد . من بهش گفتم که هفته دیگه پرواز دارم و میخوام برای سه هفته برم ترکیه ... بهم اکیداً پیشنهاد کرد که نرم چون ریسکش بالاس ... خل...
5 مرداد 1391

عززززززیزم به دل مامان خوش اومدی

سلام م م م م    دیروز یه سر رفتم دانشگاه و به قول معروف حاضریمو زدم .دیروز روز اول ماه رمضون بود  هی ی ی ولی من روزه نبودم ... دلم پرمیکشه واسه لحظه های افطار ، دعا خوندش اگرچه خداییش امسال تابستونم مثل پارسال خیلی روز گرفتنش سخته ... خلاصه بگذریم ، محمد یه نیم ساعتی بخاطر ماه رمضون زودتر تعطیل شد و واسه همین حدود 4 رسید دم دانشگاه . باهم رفتیم پیش دکتر گرجی دکتر مامان فاطمه ,دوستم ، خیلی ازش تعریف میکنن و الی جونمم الان چند وقتیه تحت بررسی های پزشکی دکتر گرجی هستش . دکتر تمام سوابق پزشکی از جمله سقط و سه تا فریز و اینا رو بررسی کرد . بعدشم رفتم رو تخت خوابیدمو فشار خون و وزنمو گرفت ... 60 کیلو بودم م م  واااااااااااای ...
1 مرداد 1391

بلاتکلیفممممم

سلاممممم ... این روزا به طرز عجیبی داره باهام بازی میشه !!! نمیدونم چرا همه چی روندش برای من با دیگران متفاوته !!! خیلی دلم میخواست که منم مثل بقیه دور از چشم محمد  متوجه میشدم که باردارم و با یه مدل سورپرایزی باحال بابا شدنش رو تبریک میگفتم ... اما ...  راستش هنوز تکلیف خودمم معلوم نیست . 23 تیرماه بیبی چکم مثبت شد ، اونم دو تا ولی خطوط نشان دهنده ی بارداری یه خورده با تاخیر مثلاً حدود 20 ثانیه و خیلی کمرنگ بود !!!! فرداش رفتم آزمایش بتا دادم 100 بود ... منشی که داشت بهم جواب آزمایشم رو میداد بهم گفت که با توجه به مدت زمانی که پری عقب افتاده ، میزان بتا خیلی پایینه . آخه آخرین پریم 4 خرداد بودش ... منم خیلی نگرا...
30 تير 1391