ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

دلتنگی های مادرانه + اولین ویزیت زیباترین عشق زندگی من

سلام عشق کوچولوی من ، ملورین نازم ، عزیز دلممممممممم چقد گذشت و من نتونستم وبلاگ دخمل کوچولومو آپدیت کنم ، عزیز مامان، مامانت فقط کمی تنبلی میکنه ، ولی بقیش بخاطر تو دختر خشگل و نازنازیه که بیشتر وقت منو بخودت اختصاص دادی   از کجا بویسم ، خیلی انفاقا افتاده ، مامانی ماشاله خیلی بزرگ شدی ... پس برای شروع میخوام همین اول بگم که چقد دلم برای روزای اول تولدت تنگ شده ، عکساتو که میبینم بغض میکنم ، دوس دارم دوباره برگردمو بیشتر از بغل کردن و بوسیدن نوزاد کوچولوم لذت ببرم ، برگردم به روز بدنیا اومدنت ، به لحظه ای که مامانم گفت : سارا این دخترته ها ،ببین چقد نازه ... به اولین باری که شیرت دادم ، به لحظه هایی که با چشمای باز و کاملاً هوشیا...
19 تير 1392

اتفاقات مهم 19 روز گذشته

مهمترین اتفاق حضور ملورین در کنار ما و در کنار سفره هفت سین در لحظه تحویل سال بود . امسال بر عکس هر سال ، مامانم و محمدرضا اومدن خونه ما و مادر و پدر همسری هم پیش ما بودن  .حضور ملورینم با شکوه ترین و زیباترین لحظه ها رو برامون رقم زد. خدایا بخاطر این موهبت و زندگی دوباره ازت ممنونیمممم... ناف ملورینم روز پنجم تولدش افتاد ... دخمل کوچولوم بعد از افتادن نافش خیلی راحت تر شد . روز دهم تولدش من و محمد ، ملورین کوچولو رو بردیم حموم ... خییییییییییلی سخت بود ولی خیلی هم باحال بود ... دخملکم حسسسسسسابی از آب بازی خوشش میاد و اصلاً از اینکه آب روش بریزی ناراحت نمیشه . اگرچه بار اول که اومدم روش آب بریزم ، یهو تا زیر گلوشو خیس کردم و بچ...
15 فروردين 1392

عشق کوچولوی من خوش اومدی

ملورین کوچولوی من ، 26 اسفند ماه 1391 ، ساعت 10.30 پاهای کوچولوشو تو این دنیای بزرگ گذاشت . قد ملورین در زمان تولد 47 سانتی متر ، وزنش 2کیلو و 900 گرم بود. عزیز دل من تو 37 هفته و 5 روزگی جنینیش بدنیا اومد ... خوش اومدی عشق نازممممممممممم  نینی من در چند ساعت اول تولد  ...
15 فروردين 1392

خاطرات زایمان + زردی ملورین

از روز تولد ملورین تا حالا خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم زودتر از اینا وبلاگ نینی کوچولمو آپدیت کنم ، امروز یه فرصت کوچولو گیر آوردم ، در حالی که عشق کوچولوم کنارم خوابیده ، دارم سعی میکنم تن تن هرچی به ذهنم میرسه و میخوام که خاطره بشه ، بنویسم ... میخوام اول از زایمانم و علت زودتر بدنیا اومدن فسقلیم بگم ... چون قرار بود این فرشته کوچولو 7 فروردین بیاد ، اما یکمی عجله کرد و زودتر اومد ...  5 شنبه ، بیست و چهارم ، همسری ساعت 12 شب منو برد اورژانس بخاطر سرماخوردگی ... چون خیلی گر میگرفتم ، همسری نگران شده بود . البته من همیشه گرمم بود ، ولی اون شب همش گر میگرفتم و همرو کلافه کرده بودم . تقریباً یه هفته ای هم میشد که خونه مامانم بودم . ...
15 فروردين 1392

34 هفته و 5 روز ... آماده شدن اتاق نینی کوشولوی مامان

خیلی وقته میخواستم بیام و وبلاگ ورووجکمو آپدیت کنم ،  اما سرم شلوغ بود خیییییلی . تقریباً دو هفته درگیر آماده شدن کمد دیواری اتاق عشق کوچولومون بودیم و هم اینکه خونه رو برای تمیزکاری عید حسسسسابی بهم ریخته بودیم ... خیلی طول کشید تا کارا انجام شد ... خاله سوگل و دایی محمدرضای عزیز دل هم خیییییلی به بابایی نینی کمک کردن ... 5 شنبه هم رفتیم خریدای نینی رو کامل کردیم ، دیروز محمدرضا ، سوگل و عشقم ، سه تایی استیکرهارو چسبوندن و بعدش سوگل اتاق نینی رو چید. اتاقش عالی شده ...  یعنی من که خیلی راضیم و دوستش میدارم . تا چند روز دیگه عکسای اتاق فندقمو میذارم . این روزا ، روزای سخت و بی نهایت شیرینیه ... از همین الان دلم برای بارداری تنگ م...
4 اسفند 1391

بدنیا اومدن نینی سپیده + احوالات من و نینی

سلام خشگل و کوچول من سپیده دختر داییم که دو هفته بعد از من باردار شده بود ، پری شب نینیش رو 2 ماه زودتر بدنیا آورد ... تو 7 ماهگی !!! ظاهراً زایمان زودرسش ، ژنتیکی بوده و الان نینی تو دستگاهه . حال نینی خوبه و خداروشکر سالمه ولی طفلی خیلی ریزه میزس ، یک کیلو و خرده ای وزن داره . آخی ی ی ی ...امیدوارم که مشکلی براش پیش نیاد و همیشه سالم باشه .   از احوالات خودم و نینی باید بگم ما خداروشکر خیلی خوبیم ... از سرماخوردگی یا شایدم آنفولانزایی که گرفته بودم ، 20 روز گذشته و تازه میشه گفت دو روزه که سرفه هام بهتر شده ... تو این مدت انقد سرفه کردم که فک کنم فسقلی خیلی اذیت شده باشه ، با وجودی که دکترم دو جور شربت بهم پیشنهاد کرد ( اکسپکتور...
24 بهمن 1391

نینی چرا نمیچرخی ؟؟؟

سلام  عزیز دل مامان ... خشگل من ، نینی کوشولو موشولوی من دیروز در پی لک دیدن های مداوم ، برای اینکه خیالم راحت بشه ، من و همسری رفتیم سونوگرافی ... البته چون دکترم روزهای دوشنبه مطب نیست ، مجبور شدیم بریم سونوی اطهری ... خداروشکر آقای دکتر سونوگراف ، گفت مشکلی نمیبینه و همه چیز خیلی خوبه ... اما کوچولوی من هنوز نچرخیده !! فک کنم قصد کرده که مامانش سزارینی بشه ... ای خداااا ... اما از همه چیز مهمتر سلامتیه عزیز دلمه ، حالا دیگه هرجور که خدا بخواد دنیا بیاد مهم نیست .... البته هنوز هم یکمی وقت دارم ، ولی خیلی احتمال جرخیدنش تو این هفته ها کمه ... بر اساس سونوی دیروز ، نینی ما 1960 گرم وزن داره و البته 33 هفتشه ... در حالی که بر اساس ...
17 بهمن 1391

29 هفته و 2 روز و ویزیت ماهانه پیش آقای دکتر

سلام م م م م م امروز رفتم پیش آقای دکتر برای چکاپ ماهانه ... عکس ها و ریپورت سونوی سه بعدی بهشون نشون دادم و البته آزمایش هایی که خانم دکتر مغازه برام نوشته بود ... تو آزمایش ها فقط یه مورد ستاره خورده بود که اونم میزان قند دوساعته بود ... حداکثر رو زده بود 115 ، ولی مال من 117 بود ... فک کردم شاید خدانکرده دیابت گرفته باشم ... آقای دکتر یه نگاهی کردن و گفتن که این میزان برای خانم های باردار نیست و حداکثر قند برای خانم باردار 140 هستش که برای تو خیلی هم عالیه و اصلا نگران نباش . نتایج سونو رو هم دیدن و گفتن خیلی خوبه ... وقتی درباره وزن نینی پرسیدم که خوب بوده یا نه ، گفتن حداقل وزن رو داشته و باید بیشتر از اینا وزن بگیره !!  خلاصه با...
27 دی 1391