مسافرت سخت ت ت ت
سلام م م ...
خیلی وقته نیومدم ... اینترنت نداشتم و اینکه خیلی هم حالم بد بود مخصوصاً بعد از برگشت از مسافرت. نمیخوام خیلی درباره ی مسافرت بگم ، عجیب اذیت شدم تو این سفر کذایی و اصلاااااً احساس رضایت نمیکنم ... همه چیزش بد بود اگرچه محمد تمام تلاشش رو کرده بود ولی من بخاطر بارداری بینهایت اذیت شدم و تازه فهمیدم که چرا لیلی جونم بهم گفت نرو بزار بعد از سه ماه اول ... بیشتر از همه خودم اذیت شدم ...
ما 5 شنبه 19 مرداد رفتیم ، 5 شنبه 2 شهریور هم برگشتیم ... من که آلانیا رو دوس نداشتم ، رو اعصابم بود همه چی ، الان حتی عکسای مسافرتمون رو هم میبینم حالم بد میشه ...
حالا بگذریم ، تنها نکته ی مثبت مسافرت ، دیدن خواهر عزیزم بود که بی نهایت دلم براش تنگ شده بود ... سانی یکمی زودتر از ما برگشت ، من که قلبم داشت کنده میشد و باهاش میرفت ... عزززززیزم ، ایکاش اوضاع اینطوری نبود ، جای خواهرم همیشه خالیه همیشه ...