ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

خبر بارداری به خانواده ی شوهری + احوالات من در اواخر ماه سوم بارداری

1391/6/26 9:50
نویسنده : مامان سارا
1,973 بازدید
اشتراک گذاری

سلام م م م م

راستش خبر بارداری به خانواده ی همسری اونطور که دلم میخواست نرسید ... ظاهراً همون شبی که میرفتیم فرودگاه محمد عزیزم ، دلش نیومده به مامانش نگه و قضیه رو لو داده ، مامانشم به روی من نیورده چون محمد گفته که دلم نمیخواد فعلاً به کسی بگم !!! بعد که از سفر برگشتیم من متوجه شدم و محمد عزززیزم گفت که یااااادش رفته بهم بگه ... خیییییییییییییییییییلی عصبانی شدم خیلی ... آخر هفته ی بعد که رفتیم لواسون ویلای الهام خواهر شوهر عزیز دل ، حالا مادرشوهر به همه سوتی داد و دیگه کل دنیاااااااااااا خبر شدن ، از عمه و عروس عمه و خلاصه همه ه ه ه ... خیلی عصبانی شدم ، میدونم که حق دارم میدونم ... دلم نمیخواست اینطوری بشه ، دوس داشتم بجای اینکه شوهر و مادرش سوتی بدن ، خودمون خیلی بهتر و شیک تر میگفتیم ... ولی افسوس که همیشه وقتی یه برنامه ای دارم با شاهکارای دیگران بهم میریزه و من فقط باید با دهان باز به بهم ریختگی برنامه هام نگاه کن ... یه چیزی بگم ، خیلی محمد با خونسردیش بیشتر عصبانیم کرد ، اصلاااااااااااً اندازه ی یه نخود هم احساسات منو درک نکرد ... هنوزم از این موضوع خیییییییییییییییییلی ناراحتم و هیچ وقت فراموش نمیکنم ...

هفته ی پیش هم برای ثبت نام رفته بودیم دانشگاه ، به فاطمه هم گفتم که نینی دارم ، خیلی خوشحال شد و گفت که اونا هم در حال اقدام هستن و البته ه ه ه  سولماز هم همینطور ... فک کن ن ن ن  ما سه تایی با هم مامان شیم ، خیلی با حال میشه سه تا قلمبه تو دانشگاه هههههههه ما که شاهکاریم بخدا وسط درس س س س ...

 

امروز که دارم این مطلب رو مینویسم حالم نسبت به هفته های قبل خیلی خیلی بهتر شده ... با قرصی که دکتر داد معدم خیلی بهتر شده ، آرامش گرفتم و راحت میتونم بخوابم خداروشکررررررر ...

دیگه اینکه حالت تهو هم هنوز دارم ، نسبت به غذای خاصی حساسیت یا گرایش خاصی ندارم ، اما تو یه لحظه دلم هوای یه غذا یا خوراکی رو میکنه که البته خودم به جساب شکمو بودنم میزارم که اصلاً ربطی به بارداری نداره ههههههههههه ... اما گاهی هم از یه غذا بدم میاد ، اصلاً دلم نمیخواد دربارش بشنونم اما فردای اون روز شاید با اشتهای تمام همون غذا رو بخورم ... و صد البته نسبت به فست فود خیلی حساس شدم و بیشتر موقعا ازش متنفرم م م م ...

راستش الان نمیدونم که هفته ی 12 تموم شده یا نه !!! خیلی بده که نمیدونم چه مواقعی هفته هام تغییر میکنه ... دوس داشتم منم مثل دوستام میتونستم دقیقاً بگم که الان تو چه هفته و روزی از بارداری هستم اما متاسفانه پریود نامنظم من این شانس رو از من گرفت ... هی ی ی ی ... ولی دکتر بهم گفت که 29 هر ماه ، ماه بارداریم عوض میشه ، باز جای شکرش باقیه ... شاید از این به بعد بتونم یه حساب کتابی کنم .

موضوع دیگه ای که نگرانم میکنه اینه که به گفته ی دکتر ، 29 این ماه سه ماهم به اممممممید خدا تموم میشه ... یعنی 13 هفته ... ولی من شنیدم که یه آزمایشی هست که باید تو این هفته گرفته بشه در حالی که من 7 مهر وقت دکتر گرفتم ... اصلنم دکتر بهم نگفت که زودتر بیا ... نمیدونم چیکار کنم ، شاید به دکترم زنگ زدم و بهش گفتم ... اما مسئله اینه که نمیدونم چرا دکترایی که من پیششون میرم انقدر کم حواسن !!! ولی مثلاً لیلی میگه دکترش خیلی دقیقه و حواسش به همه چی هست ، اگرچه دکترایی که من پیششون میرم خیلی معروف و مورد اطمینان همه هستن ... نمیدونم شاید من خیلی حساسم م م م م ... شاید !!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان جون نی نی
26 شهریور 91 10:14
مبارک باشه خانمی
عزیزم دکترت رو باید یه جوری انتخاب کنی که بهت همه چیزو اطمینان بده توی این هفته ها غربالگری سه ماهه اوله که باید انجام بدی می خوای دکترت رو عوض کن چون این غربالگریها دو تا هستن و خیلی هم مهم هستن بعضی از دکترها درسته که یه اسمی در کردن ولی خیلی بی حوصله و بی حواسن


آیدین و مامانیش
26 شهریور 91 13:30
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
ساراااااااااااااااااااا نمیری دخمل دارم از خوشحالیم می ترکممممم فرت و فرت اشک میریزم از ذوقمممممممم کاش پیشم بود ماچ بارونت می کردمممممم ثدای اون فندقت بشم من که اینقدر ادا داده تا خودشو نشونت بده نازییییی
سارا جون مرسی اومدی بهم خبر دادی از این به بعد تن تن میام انجا بهت سر میزنم فدات شم
در مورد سونوی هفته 13 هم نگران نباش منم هفته 15 انجامش دادم دکترم بهترین دکتر شهرمونه اما خیلی ریلکس و آرومه دکتر اگه زیادی حساس باشه استرس زا میشه همه چی خوب پیش می ره مطمئن باش و اروم و راحت ببوس اون جیگملو برام
لینکت می کنم تو وبلاگ آیدین


سلام عششششششششششقم عزززیز دلم
مرسی مرسی مرسی ... خودم حسابی خوشحالم ، مرسی که انقدر مهربون و با عاطفه ای عزیز دلم ...
منم حتماً تن تن میام و وبلاگ نینی خوشگلت رو میبینم ، خیلی دوس داشتنیه خدا بهت ببخشه دوست عزیزم .
راستش آیناز تا برسم به این دکتر توو دو هفته پیش 3 تا دکتر رفتم ، نمیدونم ولی همش احساس میکنم اهمال میکنن تو کارشون ولی الان کاملاً باهات موافقم ... دکتر هرچی حساسیت نشون میده ، استرس بیشتری به آدم منتقل میشه ... این دکترم خیلی آروم و مهربونه ...
نمیدونم شاید این آزمایش برای کسایی که قبل بارداری آزمایش دادن لازم نیست ؟! یا شایدم به قول تو برای هفته های 14 و 15 هم ممکن باشه که انجام بشه ... مهم نیست ، امروز بهش زنگ میزنم و ازش میپرسم .
دوست دارم عزیزم ، مرسی که به وب نینیم سر زدی ... بوس بوس





آیه ی عشق
27 شهریور 91 21:23
جیگرررررررر
شیطون بلا خیلی وقته وبلاگ دارررررررری
مبارکههههههه هزاران هزار بار... میلیون ها باررررررر
امیدوارم این دوران رو به خوشی و سادگی سپری کنی و با یک چشم به هم زدن نی نی کوشولوت رو توو بغلت بگیری


سلام عشقممممم
آری آری خیلی وقته دارم ش ش ش ش راستش یه جورایی مثل یه جایی برام بود که حرف دلمو بزنم ، با خودم به توافق رسیده بودم که وقتی نینی اومد تو دلم به دوستام بگمممم

مرسی عزیز دلم ، منم برای تو و نینی نازنینت بهترین ها رو از خدا میخوام ... امیدوارم که به راحتی فرشته ی کوچولوت رو به دنیا بیاری خواهری ...