خبر بارداری به خانواده ی شوهری + احوالات من در اواخر ماه سوم بارداری
سلام م م م م
راستش خبر بارداری به خانواده ی همسری اونطور که دلم میخواست نرسید ... ظاهراً همون شبی که میرفتیم فرودگاه محمد عزیزم ، دلش نیومده به مامانش نگه و قضیه رو لو داده ، مامانشم به روی من نیورده چون محمد گفته که دلم نمیخواد فعلاً به کسی بگم !!! بعد که از سفر برگشتیم من متوجه شدم و محمد عزززیزم گفت که یااااادش رفته بهم بگه ... خیییییییییییییییییییلی عصبانی شدم خیلی ... آخر هفته ی بعد که رفتیم لواسون ویلای الهام خواهر شوهر عزیز دل ، حالا مادرشوهر به همه سوتی داد و دیگه کل دنیاااااااااااا خبر شدن ، از عمه و عروس عمه و خلاصه همه ه ه ه ... خیلی عصبانی شدم ، میدونم که حق دارم میدونم ... دلم نمیخواست اینطوری بشه ، دوس داشتم بجای اینکه شوهر و مادرش سوتی بدن ، خودمون خیلی بهتر و شیک تر میگفتیم ... ولی افسوس که همیشه وقتی یه برنامه ای دارم با شاهکارای دیگران بهم میریزه و من فقط باید با دهان باز به بهم ریختگی برنامه هام نگاه کن ... یه چیزی بگم ، خیلی محمد با خونسردیش بیشتر عصبانیم کرد ، اصلاااااااااااً اندازه ی یه نخود هم احساسات منو درک نکرد ... هنوزم از این موضوع خیییییییییییییییییلی ناراحتم و هیچ وقت فراموش نمیکنم ...
هفته ی پیش هم برای ثبت نام رفته بودیم دانشگاه ، به فاطمه هم گفتم که نینی دارم ، خیلی خوشحال شد و گفت که اونا هم در حال اقدام هستن و البته ه ه ه سولماز هم همینطور ... فک کن ن ن ن ما سه تایی با هم مامان شیم ، خیلی با حال میشه سه تا قلمبه تو دانشگاه هههههههه ما که شاهکاریم بخدا وسط درس س س س ...
امروز که دارم این مطلب رو مینویسم حالم نسبت به هفته های قبل خیلی خیلی بهتر شده ... با قرصی که دکتر داد معدم خیلی بهتر شده ، آرامش گرفتم و راحت میتونم بخوابم خداروشکررررررر ...
دیگه اینکه حالت تهو هم هنوز دارم ، نسبت به غذای خاصی حساسیت یا گرایش خاصی ندارم ، اما تو یه لحظه دلم هوای یه غذا یا خوراکی رو میکنه که البته خودم به جساب شکمو بودنم میزارم که اصلاً ربطی به بارداری نداره ههههههههههه ... اما گاهی هم از یه غذا بدم میاد ، اصلاً دلم نمیخواد دربارش بشنونم اما فردای اون روز شاید با اشتهای تمام همون غذا رو بخورم ... و صد البته نسبت به فست فود خیلی حساس شدم و بیشتر موقعا ازش متنفرم م م م ...
راستش الان نمیدونم که هفته ی 12 تموم شده یا نه !!! خیلی بده که نمیدونم چه مواقعی هفته هام تغییر میکنه ... دوس داشتم منم مثل دوستام میتونستم دقیقاً بگم که الان تو چه هفته و روزی از بارداری هستم اما متاسفانه پریود نامنظم من این شانس رو از من گرفت ... هی ی ی ی ... ولی دکتر بهم گفت که 29 هر ماه ، ماه بارداریم عوض میشه ، باز جای شکرش باقیه ... شاید از این به بعد بتونم یه حساب کتابی کنم .
موضوع دیگه ای که نگرانم میکنه اینه که به گفته ی دکتر ، 29 این ماه سه ماهم به اممممممید خدا تموم میشه ... یعنی 13 هفته ... ولی من شنیدم که یه آزمایشی هست که باید تو این هفته گرفته بشه در حالی که من 7 مهر وقت دکتر گرفتم ... اصلنم دکتر بهم نگفت که زودتر بیا ... نمیدونم چیکار کنم ، شاید به دکترم زنگ زدم و بهش گفتم ... اما مسئله اینه که نمیدونم چرا دکترایی که من پیششون میرم انقدر کم حواسن !!! ولی مثلاً لیلی میگه دکترش خیلی دقیقه و حواسش به همه چی هست ، اگرچه دکترایی که من پیششون میرم خیلی معروف و مورد اطمینان همه هستن ... نمیدونم شاید من خیلی حساسم م م م م ... شاید !!!