ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

خاطرات زایمان + زردی ملورین

از روز تولد ملورین تا حالا خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم زودتر از اینا وبلاگ نینی کوچولمو آپدیت کنم ، امروز یه فرصت کوچولو گیر آوردم ، در حالی که عشق کوچولوم کنارم خوابیده ، دارم سعی میکنم تن تن هرچی به ذهنم میرسه و میخوام که خاطره بشه ، بنویسم ... میخوام اول از زایمانم و علت زودتر بدنیا اومدن فسقلیم بگم ... چون قرار بود این فرشته کوچولو 7 فروردین بیاد ، اما یکمی عجله کرد و زودتر اومد ...  5 شنبه ، بیست و چهارم ، همسری ساعت 12 شب منو برد اورژانس بخاطر سرماخوردگی ... چون خیلی گر میگرفتم ، همسری نگران شده بود . البته من همیشه گرمم بود ، ولی اون شب همش گر میگرفتم و همرو کلافه کرده بودم . تقریباً یه هفته ای هم میشد که خونه مامانم بودم . ...
15 فروردين 1392

34 هفته و 5 روز ... آماده شدن اتاق نینی کوشولوی مامان

خیلی وقته میخواستم بیام و وبلاگ ورووجکمو آپدیت کنم ،  اما سرم شلوغ بود خیییییلی . تقریباً دو هفته درگیر آماده شدن کمد دیواری اتاق عشق کوچولومون بودیم و هم اینکه خونه رو برای تمیزکاری عید حسسسسابی بهم ریخته بودیم ... خیلی طول کشید تا کارا انجام شد ... خاله سوگل و دایی محمدرضای عزیز دل هم خیییییلی به بابایی نینی کمک کردن ... 5 شنبه هم رفتیم خریدای نینی رو کامل کردیم ، دیروز محمدرضا ، سوگل و عشقم ، سه تایی استیکرهارو چسبوندن و بعدش سوگل اتاق نینی رو چید. اتاقش عالی شده ...  یعنی من که خیلی راضیم و دوستش میدارم . تا چند روز دیگه عکسای اتاق فندقمو میذارم . این روزا ، روزای سخت و بی نهایت شیرینیه ... از همین الان دلم برای بارداری تنگ م...
4 اسفند 1391

بدنیا اومدن نینی سپیده + احوالات من و نینی

سلام خشگل و کوچول من سپیده دختر داییم که دو هفته بعد از من باردار شده بود ، پری شب نینیش رو 2 ماه زودتر بدنیا آورد ... تو 7 ماهگی !!! ظاهراً زایمان زودرسش ، ژنتیکی بوده و الان نینی تو دستگاهه . حال نینی خوبه و خداروشکر سالمه ولی طفلی خیلی ریزه میزس ، یک کیلو و خرده ای وزن داره . آخی ی ی ی ...امیدوارم که مشکلی براش پیش نیاد و همیشه سالم باشه .   از احوالات خودم و نینی باید بگم ما خداروشکر خیلی خوبیم ... از سرماخوردگی یا شایدم آنفولانزایی که گرفته بودم ، 20 روز گذشته و تازه میشه گفت دو روزه که سرفه هام بهتر شده ... تو این مدت انقد سرفه کردم که فک کنم فسقلی خیلی اذیت شده باشه ، با وجودی که دکترم دو جور شربت بهم پیشنهاد کرد ( اکسپکتور...
24 بهمن 1391

نینی چرا نمیچرخی ؟؟؟

سلام  عزیز دل مامان ... خشگل من ، نینی کوشولو موشولوی من دیروز در پی لک دیدن های مداوم ، برای اینکه خیالم راحت بشه ، من و همسری رفتیم سونوگرافی ... البته چون دکترم روزهای دوشنبه مطب نیست ، مجبور شدیم بریم سونوی اطهری ... خداروشکر آقای دکتر سونوگراف ، گفت مشکلی نمیبینه و همه چیز خیلی خوبه ... اما کوچولوی من هنوز نچرخیده !! فک کنم قصد کرده که مامانش سزارینی بشه ... ای خداااا ... اما از همه چیز مهمتر سلامتیه عزیز دلمه ، حالا دیگه هرجور که خدا بخواد دنیا بیاد مهم نیست .... البته هنوز هم یکمی وقت دارم ، ولی خیلی احتمال جرخیدنش تو این هفته ها کمه ... بر اساس سونوی دیروز ، نینی ما 1960 گرم وزن داره و البته 33 هفتشه ... در حالی که بر اساس ...
17 بهمن 1391

29 هفته و 2 روز و ویزیت ماهانه پیش آقای دکتر

سلام م م م م م امروز رفتم پیش آقای دکتر برای چکاپ ماهانه ... عکس ها و ریپورت سونوی سه بعدی بهشون نشون دادم و البته آزمایش هایی که خانم دکتر مغازه برام نوشته بود ... تو آزمایش ها فقط یه مورد ستاره خورده بود که اونم میزان قند دوساعته بود ... حداکثر رو زده بود 115 ، ولی مال من 117 بود ... فک کردم شاید خدانکرده دیابت گرفته باشم ... آقای دکتر یه نگاهی کردن و گفتن که این میزان برای خانم های باردار نیست و حداکثر قند برای خانم باردار 140 هستش که برای تو خیلی هم عالیه و اصلا نگران نباش . نتایج سونو رو هم دیدن و گفتن خیلی خوبه ... وقتی درباره وزن نینی پرسیدم که خوب بوده یا نه ، گفتن حداقل وزن رو داشته و باید بیشتر از اینا وزن بگیره !!  خلاصه با...
27 دی 1391

آخرین امتحان ترم 4 ...

سلام م م م امروز امتحان آخر دانشگاه البته در ترم 4 رو دادم ... خداروشکر نسبتاً عالی امتحان دادم و تقریباً راضیم ... حالا باید منتظر نتایج باشم . از 30 این ماه هم ثبت نام ترم جدید شروع میشه ...خیلی خوشحالم و از خدا میخوام کمکم کنه تا تحصیلاتم رو تا بالاترین ها ادامه بدم ... فندق کوچولوی من ، تو این مدت خیلی با مامان همکاری کردی ... حضور تو باعث شد تا بهتر درس بخونم و تو هم آروم و مهربون ، به مامان کمک میکردی تا آرامش داشته باشه ... الهی فدات بشم که این همه عاقلی   خدایا بی انتها و منتها شکرت ت ت ت ت ...
25 دی 1391

تشکیل پرونده در بیمارستان چمران + کلاس های بارداری

سلام ... امروز رفتم بیمارستان چمران ... تشکیل پرونده دادم و توسط یه خانم ماما ، وزن و چیزای دیگه اندازه گیری شد ... خانم دکتر هم معاینم کرد و گفت دیگه خداروشکر قارچ ندارم و لازم نیست دارو استفاده کنم .در ضمن هر دو هفته یک بار هم باید برم برای چکاپ... در مورد اندازه  و وزن نینی پرسیدم ، گفت خیلی خوب و عالیه و اصلاً اندازه شکم ملاک نیست ... خداروشکککککککککککککر بعد از معاینات ، تو کلاس های بارداری که داخل خود بیمارستان تشکیل میشه ، شرکت کردم . کلاس امروز درباره زایمان طبیعی بود ... یک عالمه اطلاعات خوب گرفتم و حالا استرسم خیلی کمتر شده . باز هم حتماً تو این کلاسا شرکت میکنم ، البته روزهای ویزیت ... بعد از اینکه کارهای بیمارستان تمو...
18 دی 1391

27 هفته + 5 روز ... سونوگرافی سه بعدی

سلام م م م امروز صبح من و همسری رفتیم مرکز سونوگرافی اطهری تو خیابون مطهری ... ساعت 10 وقت داشتیم ، ولی چون هوا آلودس ، از چند روز قبل اومدم خونه مامانم و بخاطر بعضی دلایل ، تماس گرفتم و گفتم که ما یکمی دیرتر میایم ... محمد جونم صبح رفت سرکار و دو ساعت بعد اومد ، با هم رفتیم سونوگرافی .بعد از تقریباً یه ربع ، یعنی حدود یه ربع دوازده ، و خوردن یه لیوان شیرکاکائو به تاکید یه خانومی که اونجا مسئول بود ، رفتم داخل اتاق سونو . یخورده دراز کشیده بودم که یه خانم دکتر اومد . خیلی خوش برخورد بود و بهم گفت ، اول با سونوی دوبعدی ، یه سری سونو میکنه تا سلامت نینی رو چک کنه و بعد هم سونوی سه بعدی انجام میده و بهمون نشون میده و عکس میگیره . اولین چیزی ک...
16 دی 1391

27 هفته + 1 روز

فنقل مامی سلام م م اومدم بهت ٢٧ هفتگیت رو تبریک بگم عشق کوشولوی من ... تصمیم گرفتم برای شنبه هفته آینده برم سونوی سه بعدی ،‌دیگه نمیتونم صبر کنم تا دفعه دیگه ، آیا دکترم جنسیتت رو با قطعیت بگه یا نه ... من دیگه بی طاقت شدم و میخوام هم بدونم نینی دخمله یا پسمله هم اینکه  از سلامتیت خیالم راحت بشه . خدایا ، جوانه کوچولوی عشق مارو در پناه خودت حفظ کن ... آمییییییییییییییین
12 دی 1391

26 هفته و 4 روز ...

سلامممممممم پری روز آخرین قرص رو هم برای حل شدن مشکل قارچی که داشتم استفاده کردم . از همون روز یا شایدم روز قبلش ، شرایطی داشتم که باعث نگرانی مامان ٍ همیشه نگران شد ؛ میترسم که کیسه آب نینی سوراخ شده باشه ! بیشتر بخاطر عفونتی که دارم یا نمیدونم هر دلیلی ... خلاصه دکترم بهم گفت که باید بیشتر استراحت کنم و اگر ترشحاتم از یه حدی بیشتر شد ، اونوقت برم پیشش ... همه اطرافیانم میگن من خیلی الکی خودمو نگران میکنم ، اما این اخلاق منه و نمیتونم بیخیال باشم . در کل حساسم و رو هرچیزی زیاد دقیق میشم . نینی گلم ، نمیدونم وقتی باهات صحبت میکنم صدای مامی رو میشنوی یا متوجه حرفام میشی یا نه ، اما حرف زدن با تو ، یکی از بهترین و زیباترین کارهایی که تا به...
8 دی 1391