ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

26 هفته و 4 روز ...

1391/10/8 22:50
نویسنده : مامان سارا
279 بازدید
اشتراک گذاری

سلامممممممم

پری روز آخرین قرص رو هم برای حل شدن مشکل قارچی که داشتم استفاده کردم . از همون روز یا شایدم روز قبلش ، شرایطی داشتم که باعث نگرانی مامان ٍ همیشه نگران شد ؛ میترسم که کیسه آب نینی سوراخ شده باشه ! بیشتر بخاطر عفونتی که دارم یا نمیدونم هر دلیلی ... خلاصه دکترم بهم گفت که باید بیشتر استراحت کنم و اگر ترشحاتم از یه حدی بیشتر شد ، اونوقت برم پیشش ... همه اطرافیانم میگن من خیلی الکی خودمو نگران میکنم ، اما این اخلاق منه و نمیتونم بیخیال باشم . در کل حساسم و رو هرچیزی زیاد دقیق میشم .

نینی گلم ، نمیدونم وقتی باهات صحبت میکنم صدای مامی رو میشنوی یا متوجه حرفام میشی یا نه ، اما حرف زدن با تو ، یکی از بهترین و زیباترین کارهایی که تا به حال تجربه کردم . هنوز باورم نمیشه تو یگانه عشق کوچولوی من ، تو وجودمی و این منم که دارم مامان میشم . هنوز هم گاهی وقتا فک میکنم همه چی خوابه و شاید این همه روزهایی که گذشته و من باردارم ، فقط یه خیال بوده ، میرم جلوی آینه و به خودم نگاه میکنم ... نه واقعاً من فرق کردمممم ... واقعاً چیزی نمونده که من مامان یه نینی کوچولو موچولو بشم ... نازنینی که همین حالا که ندیدمش ، بی نهایت با همه وجودم دوستش دارم .ورووجکی که وقتی تکون میخوره ، قلب مامانشو از عشق و لذت مادرانه لبریز میکنه .

بابای مهربونت هم اینروزا از اینکه چیزی نمونده تا کوچولوشو بغل بگیره ، خیلی خوشحاله ... از اینکه وقتی داره باهات حرف میزنه ، تورو " بابایی خشگل من " خطاب میکنه و اینهمه با احساس پدرانه و علاقه بی حد و حصر باهات حرف میزنه ، اشک تو چشمام جمع میشه و هر لحظه و ثانیه ، خدارو بخاطر اینکه من و بابا رو لایق این خوشبختی دونسته ، شکر میکنم ...

عزیز دلم ، من و بابا ،خاله هات و دایی و مامان بزرگ مهربونت ، برای اومدنت لحظه شماری میکنم . از خدا میخوام که سالم و سلامت متولد بشی گل من ، عشق من ، نفس من .

خدایا در اول و اخر فقط میتونم بگم شکر... هرچی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که کم میگم شکر...پس همچنان بی انتها و بی منتها شکر...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

پرهام
8 دی 91 22:59
زهره
10 دی 91 13:57
لحظه لحظه هاتون بیشتر از همیشه سرشار از عشق باشه عزیزم
خودت هم زیاد تو فکرنبر دوست خوبم
حساس بودن و دقیق بودن خوبه اما زیاد از حد تبدیل به وسواس میشه

آیه ی عشق
11 دی 91 13:15
آخی عزیزززززززززززم هیچی نیست خانومی همش طبیعیه... حالا من برعکس تو خیلی ریلکس بودم و لذت میبردم نذار استرس های بیخود تو رو یک ثانیه هم از شیرینی این لحظات دور کنه واقعا خدا رو بابت همه ی این اتفاقات قشنگ شکررر