ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

خواستن اما ... شاید نتوانستن

1390/11/8 16:25
نویسنده : مامان سارا
648 بازدید
اشتراک گذاری

برای انتخاب عنوان یکمی گیج شده بودم... این حرف دلمه و عنوانش هم عنوانیه که دلم براش انتخاب کرده

بزار برات بگم که این روزا من و محمد بدجور سردرگم شدیم ... از طرفی عشق به داشتن فرزند که عجیب این روزا کاملاً تو حرفها و رفتارهای من و محمد مشهوده ، و از طرفی نابسمانی اوضاع از هر نظر که فکرش رو بکنی ... و از همه مهمتر اقتصادی ... شده عین دریا که البته این روزا دیگه اصلااااً آروم و قرار نداره ... همش خودمون رو روی یه موج احساس میکنیم ... هردومون دوس نداریم که یه موجود عزیزتر از جان رو درگیر این طوفان دریایی کنیم ... اما ........ منم که بدجور گرفته ام ... انگاری این قراره نامکتوب ،‌هر روز و هر روز عمیق تر توی ذهنم و قلبم حک میشه ... خیلی منتظرم، خیلی ... بارها خواستم که ذهنیتم رو عوض کنم ،‌به درس فک کنم ، به پیشرفت زندگیمون فک کنم ، به مسافرت ، به تفریح ، به شرایطی که مسئولیت چندانی در اون وجور نداره فک کنم ... اما بعد از کلی کش مکش ، تازه میفهمم که همه بیهوده بوده ... دوباره تو ذهنم بر میگردم سرجام و مثل دخترای کوچولو پاهام رو می کوبم زمین و میگم : من...نی...نی...می...خوام ... ههههههههههه عجیبه به خدا ... خودم از خودم تعجب میکنم ، هنوز مادر نشدم و تمام وجودم رو این حس فراگرفته... دلم نمیخواد غزاله رو زیاد بغل کنم ، آخه دلم میگیره وقتی غزاله بغلمه و محمد میاد باهاش بازی میکنه ، تو اون لحظه با همه ی وجودم دوس دارم نینی خودمون بغلم باشه ... وای که چه شیرینه ... البته این به این معنی نیست که غزاله عشق و جیگر من نیستاااااااا اما یه جورایی دیدنش و بغل کردنش ،‌بیشتر احساس نیاز به مامان شدنم رو به من گوش زد میکنه و این گوش زدها که هر روز و هر روز بیشتر میشه ‌، احساس و منطقم رو بیشتر و بیشتر با هم درگیر میکنه . چه کنم ؟ چی درسته ؟ انقدر اگه ها و اگه ها تو فکرمه و هی چرخ میخوره و چرخ میخوره ، تا از فک کردن برای دقایقی خسته بشم ... اما فقط دقایقی...

میدونم که میدونی ، اما بزار برات بگم که محمد چند روز پیش ، خونه ی مامان اینا یکمی شفاف تر بهم گفت که واقعاً‌ الان شرایط اومدن نینی رو نداریم ... می فهمم که چی میگه ، با همه ی منطقم ، اما قلبم درک نمیکنه ، وقتی میخوام بهش بفهمونم باز هم مثل دخترای کوچولو یه گوشه میشینه و بغض میکنه ... انگاری قراره بهترین و دوس داشتنی ترین عروسک خیالش رو ازش بگیرن ...جالبه ها ... آخه محمد میگه نینی دار شدن که یه تایم خاص نداره ، هر موقع اوضاع اکی شد به امید خدا میتونیم نینی داشته باشیم ... اما من نینی آذرماهی دوست داشتنی خودم رو میخوام ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)