ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

اممممیدوار

1390/11/24 12:54
نویسنده : مامان سارا
318 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ...

الان خیلی کار دارم ، چون امتحانات فاینال دانشگاه شروع شده و منم مشغول درس خوندنم ، اما چه کنم از فکرش نمیتونم بیام بیرون ... اومدم فقط بگم که اوضاعمون بد ریخته بهم ... داغوناااااااااااااا... محمد که یک کلام میگه الان نه ه ه ه ... منم میدونم اگه نخواد نمیتونم راضیش کنم ، اما شاید به عادت همیشگی خودم ، ته دلم امیدوارم ... الان تعبیرم از این امید ، امید داشتن به لطف خداست ... نمیدونم چرا ، ولی احساس میکنم خدا دل من و محمد رو نمیشکونه ... میدونم که اگر وقتش باشه به چشم زدنی همه چیز خوب میشه ، پس ناامید نمیشم ... اما از خدا میخوام که منو ناراحت از در خونش نرونه ،‌ بجز خودش میدونه که چشم امید به هیچ کس ندارم ، هیچ کس ...

سارا.....٢٤ بهمن ماه ١٣٩٠

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان هاني
24 بهمن 90 13:12
واي سارا تو ديگه كي هستي !چه شور و حال داري
دقيقا حس و حال منو و وضعيتي كه داشتم رو داري
من و همسرم هم سر بچه دار شدن همين مشكل رو داشتيم اون ميگفت هنوز زوده و دانشگات مهمتره ولي من دلم بچه ميخواست و آخرش هم شد
اميدوارم به زودي زود آمادگيشو پيدا كنيد


واقعاً شما هم مثل من بودی ؟؟؟؟ عزیزممممم ... پس میتونی درکم کنی ... خیلی خوشحالم که یه نفر منو درک میکنه...پس شما تو اون شرایط نینی آوردی ؟ درست چی شد، تونستی ادامه بدی ؟