ویزیت دکتر ثقفی در 7 ماه و 19 روزگی + اولین بوووووس ملورین از مامان :)
15 آبان 92 :
ملورین جونم چند روزه که شکمش درست کار نمیکنه ... آخه تازگیا نون سنگک ، زرده تخم مرغ و ماهیچه رو به منوی غذاش اضافه کردم ولی نمیدونم که این مشکل از کدوم یکی از ایناس ... یه چند روزی با روغن زیتون و گلابی و آب زیاد سعی کردم این مشکل حل بشه ، ولی نشد ! دیروز رفتیم پیش آقای دکتر ... دفعه قبل 24 روز پیش بود که پیششون بودیم ... آقای دکتر گفت که احتمالا مشکل از حریره بادوم هستش ... تا دو هفته نباید فرنی یا حریره بادوم به ملورین بدم ...
ویزیت 14 آبان 92:
قد : 71 سانتی متر
وزن : 8100
دور سر : ؟
ویرایش 25 آبان 92 :
همچنان شکم ملورین سخت کار میکنه ... خیلی نگران و کلافه شدم ، هرکار کردم خیلی فایده نداشته ، کدو حلوایی و خاکشیر کمی کمک کرد اما نه آنچنان ... نمیدونم مشکل از چیه ، اما مامان میگه برای یه چند روزی سوپش رو بدون برنج درست کنم و فعلا سیب زمینی هم زیاد بهش ندم تا این مشکل حل بشه . نمیدونم که چرا اینطوری شده ، اخیراً یه علائمی از درآوردن دندون داره اما هنوز سفید یا متورم شدن لثش رو حس نکردم ، ولی بعضی علائم دیگش ، مثل گاز گاز کردن انگشتای من یا خودش ، چنگ زدن گوشش یا مالیدن صورتش یا بدغذایی و بخصوووووووووووووص بدخواب شدنش ، همه نشان دهنده درآوردن دندون هستش ... پیش خودم فکر کردم شاید برعکس نینی های دیگه که موقع دندون درآوردن گاهاً اسهال میشن ، ملورین برعکس شکمش سفت شده !
-از بدخوابیش گفتم ، واقعا شبا زیاد بیدار میشه بخصوص که دیشب و پریشب بخاطر کیپ شدن بینیش بخاطر احتمالا سرماخوردگی حتی وقتی خواب ٍ خواب هم هستش نق میزنه ... البته از 4 ماهگی خوابه شبش خراب شده ، اما اخیرا بدتر هم شده !!! قبلا یه چند ساعت اول رو عمیق میخوابید اما الان همونشم دیگه نیست و هر یه ساعت یه بار کلی ی ی ی نق میزنه و تا میمی نخوره نمیخوابه ... دیگه رسما ً همش تو تخت ما میخوابه ، الته اینکه پیش خودم میخوابه خیلی حس خوبیه ، اما نگرانم که بعدا برای اینکه یاد بگیره تو اتاق خواب خودش بخوابه به مشکل بر بخورم ...
-با باباییش خییییییییییلی صمیمی و مهربونه ، تا بابایی از در میاد توو ، انگار دنیارو بهش دادن و البته محمد هم با کلی سرو صدا میاد سمتش و باهاش " شیطونی بازی " میکنه دیدن این دو نفر وقتی دارن با هم بازی میکنن خیلی لذت بخشه ... اما امان از لحظه ای که از کنارش بلند میشه تا دستاشو بشوره و برگرده ملورین زمین و زمانو بهم میدوزه ، خیلی بهش برمیخوره که بابای مهربونش بغلش نکرده !!!! محمد هم به سرعت نور دستاشو میشوره و میاد انجام وظیفه میکنه ههههههههه دختر کوچولوم بابایی شده حسسسسابی
ویزیت آقای دکتر چشم پزشک از ملورین : ( 25 آباماه 92 )
امروز عصری برای ملورین وقت چشم پزشکی داشتیم ، بخاطر اینکه از وقتی بدنیا اومده چشماش اسک میاد و کمی هم حالت عفونی داره ... آقای دکتری که دکتر ثقفی معرفی کرده بودن ، گفت که تا 3یا 4 ماه دیگه صبر میکنیم و در طول این مدت باید گوشه چشمش رو ماساژ بدم تا کانال اشکی باز بشه ، اگر مشکل حل شد که انشاله میشه ، هیچ ولی اگر حل نشه باید با یه بیهوشی چند دقیقه ای و توی اتاق عمل ، این کانال رو باز کنیم ... امیدوارم کار به اونجا نرسه چون واقعا دوس ندارم تجربه کنم ...
اولین بوس ملورین از مامان :
وقتی تو مطب آقای دکتر نشسته بودیم و ملورین بغلم بود ، یه دفعه لباشو به صورتم نزدیک کرد و یه بوس محکممممم و صدا دار کرد ! منو محمد شوکه شده بودیم!!! این اولین بار که ملورین میتونست بوس کنه ، اونم ناگهانی و بدون مقدمه !!! نمیتونم توضیح بدم که چه حس فوق العاده ای بود که دخترم منو بوسید ، انقدر شیرین و قشنگ بود که انگار خستگی تمام این 8 ماه یکباره از تنم دراومد ... ولی بابایی حسابی حسودیش شده بود و با خنده میگفت بدو منم بوس کن ن ن ن منم ماچ میخواااااام هههههههههه