4 ماه و 3 هفتگی عسل مامان
عسلکم روز به روز داره بزرگتر میشه . البته دیگه مثل هفته های اول رشد ظاهریش خیلی برام قابل حس کردن نیست ، اما توانایی هاش که هر روز و هر روز بیشتر میشه رو میشه کاملا حس کرد ...
قبلاً وقتی بچه ها رو تو سن و سال ملورین یا بزرگتر میدیدم که سینه خیز میرن ، 4 دست و پا راه میرن یا یاد میگیرن حرف بزنن ، تا حدی برام شیرین بود اما هرگز حس مادر یا پدری رو که با ذوق تمام بچشونو برای یه قدم بیشتر برداشتن تشویق میکردن درک نمیکردم . شاید با خودم میگفتم که این روند رشد نه برای تنها فرزند این پدر و مادر که برای همه بچه های دنیا شبیه به همه ، پس این همه ذوق داره !!! اما .... اما حالا با هر پیشرفت کوچولوی کوچولوی ملورین ، با همه وجود ذوق میکنم ، حتی وقتی مثل دیروز برای اولین بار از دهنش صداهای بی تربیتی در میورد و من از ته دل میخندیدم و ازش میپرسیدم ، کوچولوی من چطوری یاد گرفتی این کار بکنی ؟؟؟!!!
حالا میفهمم که وقتی نوزادی رو بغل میگیری و تو مادرشی ، نوزادی که تنها چند توانایی ابتدایی انسان ها رو داره ، و بعد این فرشته کوچولو ، نم نم و نم نم شروع به یاد گرفتن همه چیز میکنه ، تمام مراحلش برای تویی که لحظه لحظه کنارشی شیرین ترن حس زندگیه .
عسلک من دیگه خیلی آگاهانه تر هر چیزی که نزدیک صورتش هست رو میگیره و به سمت دهنش میبره . عروسک های آویزون از کریر یا بانسرش رو با دست میگیره و تلاش میکنه که ببره سمت دهنش . وقتی هم موفق نشه شروع میکنه به نق زدن و عصبانی شدن . بخاطر همین یه چند دقیقه ای که با عروسک ها بازی میکنه ، تا میبینم میخواد عصبانی بشه ،زودی عروسک ها رو برمیدارم .
وقتی من و بابایی صورتمون رو نزدیک صورتش میگیریم ، دوتا دست کوچولوش رو میزاره رو گونه هامون و دهنش رو باز میکنه و کلی ذوق میکنه .
وقتی بهش میگم مامانو بوس کن و صورتمو رو نزدیک صورتش میبرم ، دهنش رو باز میکنه و لپ منو خیس آب میکنه
دختر قشنگم ، خیلی دوس داره تا رو دوتا پاهاش بایسته ، به محض اینکه کف پاهاش رو روی زمین یا یه جای محکم حس میکنه ، اونارو محکم فشار میده تا بتونه روشون وایسه ...
ملورین کوچولوی من دیگه من و باباییش رو خیییییلی خوب میشناسه ، با دیدمون گل از گلش میشکفه ، بخصوص بعد از خواب یا بعد از چند ساعت ندیدنمون مثل وقتایی که بابایی از سرکار میاد یا من از دانشگاه برمیگردم خونه . عاشق اون لحظه ها هستم وقتی منو با لباس بیرون میبینه و با ذوق برام میخنده ...
هنوز هم شیرین ترین و خاص ترین و ناب ترین لحظه ها مختص لحظات شیر دادنه . وای که چقدر حس خوبیه .. شیرینی شیر خوردن ملورین ، انقدر زیاده که دلم میخواد بدون وقفه فقط نگاهش کنم و خدا رو بخاطر اینکه منو لایق این لحظات پاک دونسته سپاسگذار باشم .
عادت خواب دخترکم وقتی یک ماهش تموم شد ، از ساعت 9 شب تا 7 صبح بود که هر سه ساعت یکبار شیر میخورد . وقتی سه ماهش تموم شد ، شیر خوردنش به یکبار در طول شب رسید ، حدود ساعت 12 تا یک صبح ، اونم فقط 5 دقیقه ! ولی از پایان 4 ماهگی ، از ساعت 2 صبح ، هر دو ساعت بیدار میشه و یه عالمه شیر میخوره !!! بابایی معتقده که فینگیل ما با بزرگتر شدنش و آماده شدنش برای خوردن غذا ، دیگه کم کم به تنهایی با شیر سیر نمیشه ... نمیدونم شاید هم حق با بابای مهربونه ...
راستی بالاخره با پایان 4 ماهگی ملورین پستونک گرفت ... هورااااااااااااااااااا