ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

4 ماه و 3 هفتگی عسل مامان

1392/5/16 17:09
نویسنده : مامان سارا
1,050 بازدید
اشتراک گذاری

عسلکم روز به روز داره بزرگتر میشه . البته دیگه مثل هفته های اول رشد ظاهریش خیلی برام قابل حس کردن نیست ، اما توانایی هاش که هر روز و هر روز بیشتر میشه رو میشه کاملا حس کرد ...

قبلاً  وقتی بچه ها رو تو سن و سال ملورین یا بزرگتر میدیدم که سینه خیز میرن ، 4 دست و پا راه میرن یا یاد میگیرن حرف بزنن ، تا حدی برام شیرین بود اما هرگز حس مادر یا پدری رو که با ذوق تمام بچشونو برای یه قدم بیشتر برداشتن تشویق میکردن درک نمیکردم . شاید با خودم میگفتم که این روند رشد نه برای تنها فرزند این پدر و مادر که برای همه بچه های دنیا شبیه به همه ، پس این همه ذوق داره !!! اما .... اما حالا با هر پیشرفت کوچولوی کوچولوی ملورین ، با همه وجود ذوق میکنم ، حتی وقتی مثل دیروز برای اولین بار از دهنش صداهای بی تربیتی در میورد و من از ته دل میخندیدم و ازش میپرسیدم ، کوچولوی من چطوری یاد گرفتی این کار بکنی ؟؟؟!!!

حالا میفهمم که وقتی نوزادی رو بغل میگیری و تو مادرشی ، نوزادی که تنها چند توانایی ابتدایی انسان ها رو داره ، و بعد این فرشته کوچولو ، نم نم و نم نم شروع به یاد گرفتن همه چیز میکنه ، تمام مراحلش برای تویی که لحظه لحظه کنارشی شیرین ترن حس زندگیه .

عسلک من دیگه خیلی آگاهانه تر هر چیزی که نزدیک صورتش هست رو میگیره و به سمت دهنش میبره .  عروسک های آویزون از کریر یا بانسرش رو با دست میگیره و تلاش میکنه که ببره سمت دهنش . وقتی هم موفق نشه شروع میکنه به نق زدن و عصبانی شدن . بخاطر همین یه چند دقیقه ای که با عروسک ها بازی میکنه ، تا میبینم میخواد عصبانی بشه ،زودی عروسک ها رو برمیدارم .

 

وقتی من و بابایی صورتمون رو نزدیک صورتش میگیریم ، دوتا دست کوچولوش رو میزاره رو گونه هامون و دهنش رو باز میکنه و کلی ذوق میکنه .

وقتی بهش میگم مامانو بوس کن و صورتمو رو نزدیک صورتش میبرم ، دهنش رو باز میکنه و لپ منو خیس آب میکنه

دختر قشنگم ، خیلی دوس داره تا رو دوتا پاهاش بایسته ، به محض اینکه کف پاهاش رو روی زمین یا یه جای محکم حس میکنه ، اونارو محکم فشار میده تا بتونه روشون وایسه ...

ملورین کوچولوی من دیگه من و باباییش رو خیییییلی خوب میشناسه ، با دیدمون گل از گلش میشکفه ، بخصوص بعد از خواب یا  بعد از چند ساعت ندیدنمون مثل وقتایی که بابایی از سرکار میاد یا من از دانشگاه برمیگردم خونه . عاشق اون لحظه ها هستم وقتی منو با لباس بیرون میبینه و با ذوق برام میخنده ...

هنوز هم شیرین ترین و خاص ترین و ناب ترین لحظه ها مختص لحظات شیر دادنه . وای که چقدر حس خوبیه .. شیرینی شیر خوردن ملورین ، انقدر زیاده که دلم میخواد بدون وقفه فقط نگاهش کنم و خدا رو بخاطر اینکه منو لایق این لحظات پاک دونسته سپاسگذار باشم .

عادت خواب دخترکم وقتی یک ماهش تموم شد ، از ساعت 9 شب تا 7 صبح بود که هر سه ساعت یکبار شیر میخورد . وقتی سه ماهش تموم شد ، شیر خوردنش به یکبار در طول شب رسید ، حدود ساعت 12 تا یک صبح ، اونم فقط 5 دقیقه !   ولی از پایان 4 ماهگی ، از ساعت 2 صبح ، هر دو ساعت بیدار میشه و یه عالمه شیر میخوره !!! بابایی معتقده که فینگیل ما با بزرگتر شدنش و آماده شدنش برای خوردن غذا ، دیگه کم کم به تنهایی با شیر سیر نمیشه ... نمیدونم شاید هم حق با بابای مهربونه ...

راستی بالاخره با پایان 4 ماهگی ملورین پستونک گرفت ... هورااااااااااااااااااا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

الی
16 مرداد 92 20:19
یعنی عکس سرپاشو خیلی خیلی دوست دارم


ههههه آره منم عاشقشممممم
آیدا
17 مرداد 92 12:23
سلام مامان ملورین، من آیدا هستم. چند ماهه که مطالب شما رو چه در دوران بارداری و چه بعد از به دنیا اومدن ملورین عزیز میخونم. من 4 ماهه باردارم. حالتها و احساسهایی که داشتین در دوران بارداری خیلی به من شبیهن و همین امر باعث شد مطالبتونو پیگیری کنم. نینی خیلی دوست داشتنی دارین. انشالاه خدا براتون حفظش کنه. جنسیت نینی من هنوز مشخص نیست. خواستم از شما یه راهنمایی بگیرم تا بهم کتاب اسم خوب معرفی کنین. با اینکه موضوع اسم برام همیشه جالب و جذاب بوده اما حالا در مورد نینی خودم خیلی اینکار واسم سخت شده. اگه خودتونم اسم خاصی مد نظر دارین ممنون میشم بهم بگین.
مرسی. ملورین و ببوسین

آیدای عزیز ، بخاطر مامان شدنت بهت تبریک میگم و امیدوارم خدا نینی شمارو هم بهتون ببخشه .عزیزم من در مورد انتخاب اسم دخترم دنبال کتاب نبودم و فقط از تو سایت ها اسم های مختلف رو میدیدم . اسم ملورین رو هم اتفاقی تو نینی سایت دیدم و خوشم اومد، بخاطر همین کتاب خاصی نمیشناسم . ولی اگر مورد خاصی به ذهنم رسید یا بهش برخوردم حتماً برات ایمیل میزنم .امیوارم بارداری و زایمان راحتی داشته باششی دوست عزیز.
زهره
18 مرداد 92 14:04
وای این عشق من ببین جانم
من عاشق پستونک خوردن تو نینی ها هستم مخصوصا وقتی از پشتش نیش خند هم بهت میزنن کلی حال میکنم
من که لحظه شماری میکنم تا این دفعه این دختر نازت از نزدیک ببینم یه ماچ محکم بذارم رو لوپاش


مرسی عزیز دلمممم حتماااااا
ما هم لحظه شماری میکنیم ببینیمت خاله جون
آیدین و مامانیش
20 مرداد 92 17:27
آخخخخخخخخخخخخخخ سارا جونم دخملت اومده من نبودم یه مدتی الان تازه می بینمش نمیدونی چه ذوقی کردم براش ماشاالله خیلی خوشگل و خوردنی ....ببوسش براممممممممم
تبریک می گم مادر شدنت رو خواهر گلم


مرسی عزیز دلممممممممم خیلی خوشحال شده پیغامت رو دیدم دوست خوبم ... پسملت خشگلت رو ببوس از طرف من
آیه ی عشق
25 مرداد 92 18:26
عزیزدلِ خاله، فرشته کوچولوی پاک خدا حفظت کنه عسلک...
آیدا
29 مرداد 92 2:08
سلام مامان ملورین، ممنون میشم از لطفتون. من امروز وارد هفته ی شانزدهم شدم. منتظر لگد زدن نینی و تعیین جنسیتش هستم.
ملورین عزیز رو ببوسسین.


روزهای قشنگی رو در پیش داری عزیزم ... امیدوارم سلامت باشین ...
حتمااا