5 ماهگی دخترک نازنینم + شروع غذای کمکی
عشق کوچولوی من 5 ماهه شد ، باشد که مبارک باشد ...
تو این یک ماه اخیر ، ملورین عزیزم خیلی بزرگتر شده ... دیگه راحت غلت میزنه روی شکمش و البته تو این یک هفته اخیر حتی تو خواب هم گاهی میبینم که برگشته روی شکمش و بعد چند ثانیه گریه میکنه که برش گردوندم ... یک بار هم تونست یه غلت کامل بزنه و دوباره به حالت اول برگرده و شاید هم بیشتر اینا تونسته اینکارو بکنه و من متوجه نشدم ، اما اونبار خودم دیدم و خیلی ذوق زده شدم ...
دیگه تقریبا اگر چیزی نزدیکش باشه ، دستش رو به سمتش دراز میکنه و یکمی هم خودش رو به سمتش هل میده ... قبلا فقط دستش رو دراز میکرد و میگرفتش اما الان به سمتش تا حدودی هجوم میبره ...
دقیقا 26 مرداد ماه رفتیم پیش آقای دکتر برای ویزیت ... بعد از اندازه گیری قد و وزن فرفری مامان ، گفتن که باید از این ماه غذای کمکی رو شروع کنم ... سه چهار روز اول فرنی ، بعد سه چهار روز هم حریره بادوم و سه چهار روز هم سوپ ... بعدش که عادت کرد ، هر وعده از یه کدوم بهش بدم ...
قد : 66
وزن : 6600
دور سر : 42.8
وزنش نسبت به ماه قبل فقط 250 گرم اضافه شده و این منو خیلی نگران میکنه ، هرچند باز هم آقای دکتر گفتن مشکلی نیست ، ولی فکر میکنم که بخاطر همین موضوع گفتن که غذای کمکی رو شروع کنم ... چند وقتیه حس میکنم شیرم کم شده و این چند روز اخیر ملورین همش گشنس ... هر یک ساعت یه بار مثل قحطی زده ها دنبال میمی میگرده و براش بیقراری میکنه ... شبها هم خیلی بد خواب تر شده و خیلی بیدار میشه ... نمیدونم از گشنگیه یا طبیعت این سنشه !
ما چند وقتی بود که یه کوچولو از قطعات چند مدل میوه ، کمی میزاشتم تا دخملی بچشه ... البته خیییییییلی کم ... ولی آقای دکتر گفتن دیگه اینکارو نکنیم چون میوه ممکنه حساسیت های خیلی خطرناک بیاره ...
کمتر از یک هفتس که فرشته من با دستای کوچولوش میتونه کف پاهاش رو بگیره ... خیییییییلی بامزه میشه عشق من ن ن ن
اگر چیزی یادم اومد بعدا مینویسم ...