دلم شکست

سلام ...

دیروز رفتم پیش دکتر خواجوی ، با یه هیجانی بهش گفت که این ماه میخوایم برای نینی اقدام کنیم و ازش خواستم که یه بار دیگه وضعیتم رو چک کنه ... متأسفانه دکتر گفت یه مقدار التهاب میبینه که بهتره دوباره فریز بشه ... بهم گفت که بهتره که این ماه رو صبر کنم و بعد از اومدن جواب پاپ اسمیر ، اگه لازم بود ، فریز میکنه و اگه نه که هیچی ... انگار یه چیزی از بالای دلم افتاد پایینو شکست ... گفتم دکتر خیلی ناراحت شدم ، گفت ناراحت چرا ؟ این ماه نه ماه دیگه !!! زنگ زدم به محمد و بغضم ترکید ... محمدم همینو گفت ، این ماه نه ماه دیگه !!! پیاده و تنها ، امدم خونه ... خیلی غصه خوردم ، آخه همیشه و همیشه از اینکه این موضوع باعث بشه که من نتونم براحتی باردار بشم میترسیدم ، و بالاخره همونی سرم اومد که ازش میترسیدم ... محمد که اومد خونه ، کلی گریه کردم ، دیگه باورش نمیشد که موضوع فقط همین باشه ، همش فک میکرد که چیز دیگه ای وجود داره که من بهش نمیگم ... شب توو خواب ، همش از ترس و اضطراب از خواب مبپریدم و میلرزیدم و گریه میکردم ... آخه خیلی برام سنگین بود این موضوع باردار شدن تو این ماه بعد یه سال و نیم برنامه ریزی برام مثل یه امر مسلم شده بود ... هنوزم امید دارم ، باورم اینه که مشکلی وجود نداره و منم همین ماه مامان میشم ... ای کاش که خدا هم همینو برام بخواد ... آخه من کلی آرزو دارم ... خیلی دلم میخواست که نینیم واسه آذرماه بدنیا بیاد ... که هم ماه تولد من و بابا جونش باشه ... ای کاش که خدا هم همینو بخواد ...

نینی عزیزم ، ازت یه خواهش بزرگ دارم ، همین الان برو پیش خدا و ازش بخوا که منو از آرزوم دور نکنه ... ازش بخوا که تو رو سالم و صالح توی همین ماه به من هدیه کنه ... عزیز مامی ، تو پاک و معصومی و خدا به حرفت گوش میده ، برو و به خاطر مامی از خدا بخوا که همین ماه دامن منو سبز کنه ...

 یکشنبه 7 اسفندماه هزار و سیصد و نود ... سارا