هفته ی دهم بارداری + سونوگرافی
سلام م م م...
یک هفته بعد از مسافرت یعنی ٧ شهریور رفتم پیش دکتر میرپور ... بهش گفتم که تو سه هفته ی اخیر چقدر از معده درد اذیت شدم و دیگه واقعاً شبا نمیتونم بخوابم ... برام دارو نوشت و گفت مطمئن باش خوب میشی اما کسی که قبل از بارداری مشکل معده نداشته و حالا این همه اذیت میشه خیلی عجیبه واقعاً !!!
خلاصه ه ه ه ... رفتم که سونوگرافی کنه ... آخه صدای قلب کوچولوی فندقمو نشنیده بود و حسابی تو این سه هفته دلم براش شور میزد ... وقتی تصویر رو صفحه ی مانیتور اومد اصلاااااً باورم نمیشد که اون نقطه ریز تو سونوی قبلی تبدیل شده باشه به یه موجود واقعی ... الهی فداش بشم عزززززززززززززیز دلمممممم . دکتر دست و پای کوچولوشو نشونمون داد اولش باورمون نشد و با تعجب همو نگاه میکردیم ، فک میکردیم داره الکی میگه ههههههههههههه اما بعدش که یه خورده تصویر رو زووم کردش تازه متوجه منظورش شدیم ... ای خدااااا داشت دست و پاشو تکون میداد بخدا اصلاً اصلاًباورم نمیشد خیلی خییییییییییلی بامزه بووووود ... من نتونستم تحمل کنم و گریم گرفت ، باورم نمیشد که مادر شدم و حالا دارم تصویر پاره ی وجودم رو روی مانیتور سونوگرافی میبینم ... محمدم میخندید و معلوم بود حسابی خوشحال و اونم باورش نمیشه ... بعد صدای قلبش رو برامون گذاشت که تن تن داشت میزد عززززززیزم ،١٧٠ تا ... الهی که همیشه سلامت باشی فندق من ... بعدشم بجز دارو برای معدم ، داروهای قبلیم رو دوباره نوشت و قرار شد برای ماه دیگه دوباره برم ویزیت .
اینم عکس عزیز دلممممممممم :
ای خدای مهربون ، هدیه ی بزرگی که خودت به من و همسرم دادی رو برامون حفظ کن و همیشه مراقبش باش ... آمییییییییییییییین