ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

6 ماهگی عسلکم

1392/6/30 19:01
نویسنده : مامان سارا
872 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ...

ملورین ِ من 6 ماهه شد قلب باشد که مبارک باشد ...

بزرگ تر شدنش کاملا محسوسه ... خانووووم شده خییییییییلی زیاااااد

-اولین جمعه از شروع 6 ماهگی ملورین برای اولین بار برای اینکه مامانی مهربونش بغلش کنه دستاش رو بالا آورد ... من که تا حالا این حرکت رو ازش ندیده بودم باورم نمیشد ، خیییییییلی ذوق کردم ... بماند که تا چند روز فقط برای مامانیش دستاشو بالا میاورد و بعد از اون دیگه من و بابای مهربونش و دایی جونش رو هم تحویل گرفت و برای بغل کردن دستاشو بالا میاره ...

-عروسکم هنوز هم نصفه غلت میزنه و میره رو شکمش و بعد از یکمی شیطونی کردن و خیس کردن ملافه و هرچیزی که دم دستش باشه ، شروع به صدا کردن من و بابایی میکنه ( البته با نق و بعدشم گریه نیشخند)

-دخترک نازنینم با امروز ، سه روزه که تقریباً میشینه و خودش رو توو حالت نشسته خیلی بهتر نگه میداره ... منم از پری روز میزارم تو تختش و دورش پتو میزارم تا اگر افتاد اذیت نشه ، براش اسباب بازی میریزم دورش و اونم تا وقتی حوصلش سر نره باهاشون سرگرمه

-هنوز نمیتونه سینه خیز بره ، اما وقتی روی شکم خوابیده و با فشار دادن پاهاش بهش کمک کنیم میتونه کمی خودش رو به سمت گوشی یا هر چیز دیگه ای که نظرش رو جلب کرده بره و برش داره ... بیشترین چیزهایی که براش جالب هستن ریموت ها ، گوشی ، لپ تاپ و از همه جالب تر هم کتاب "پوپو" هستش که وقتی میبینتش تمام تلاشش رو برای رسیدن بهش میکنه .

-عشق مامان حسابی شیرین شده ... خنده هاش بی نهایت قشنگ و آرامش بخش هستن ، بخصوص برای من و باباییش که با همه خستگی و کلافگی با یه لبخندش قند تو دلمون آب میشه ...

-هفته دیگه چهارشنبه به امید خدا قراره بریم پیش خاله های مهربونش ... من که دل تو دلم نیست و بی نهایت براشون بیقرار شدم و اونا هم از همه بیشتر عاشقانه منتظر دیدن ملورین کوچولو هستن و دیگه طاقت ندارن . امیدوارم که مسافرت خوب و خوشی باشه چون من برای اولین بار قراره با نینی کوشولو برم مسافرت

 

 ویزیت 6 ماهگی :

قد : 67 سانتیمتر

وزن : 7 کیلوگرم

دور سر: 42.5

 

 ویرایش : واکسن 6 ماهگی

فراموش کردم درباره واکسن 6 ماهگی بنویسم ... دقیقا 26 شهریور خودم ملورین رو بردم خانه بهداشت و واکسنش رو زدم . خداروشکر فقط یکمی گریه کرد و بعدش زودی آروم شد . قطره استامینوفن رو هر 4 ساعت مرتب تا 48 ساعت بهش دادم . خداروشکر تب نکرد و من این بابت خییییییلی مسرورم چون واقعا از تب کردنش هراس دارم . فقط تا 3 روز بعد از واکسن کمی بیقرار شده بود که وقتی برای چکاپ بریمش پیش دکتر ، یه شربت داد که خیلی موثر بود و از بیقراریش کم میکرد .این هم از واکسن 6 ماهگی ... رفففففففففت تا یک سالگی ، اگرچه فکر میکنم فاصله الان تا یکسالگیش کمتر ازاونیه که حتی فکرش رو میکنم ، تو این 6 ماه تجربه کردم که کمتر از چشم بهم زدنی نینی قد میکشه و روزهای کوچولوئی تند و تند تموم میشن و میرن ... از همین الان دلم برای اینروزها تنگ شده .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

زهره
31 شهریور 92 15:06
ای نفس ای زندگی ای عشق الهی من فدات بشم عروسک دوست داشتنی ماشالله خدا واسه مامان بابا حفظت کنه خوشگلک

به به مسافرت خیلی خوبه خوش بگذره حسابی اساسی

سارا اگه با هواپیما میری حواست باشه موقع بلند شدن نشستن به ملورین شیر بدی گوشاش نگیره میک زدن کمک میکنه که گوشش کیپ نشه تو فشار پرواز



منتظر خبر و عکساتون هستم با فضولی تمام بوس واسه مادر دختر خوشگل




مرسی عزیز دلم از اینهمه محبتت

وای خوب شد گفتی خاله جون ؛ حتماً اینکارو میکنم

عکس و اینا هم که روی چشممممم بوووووووووس دوست قشنگ و دوست داشتنی من






الی
6 مهر 92 18:40
یعنی من تورو بخوررررررررررررررررررررررم
ملورین کوچولوی من
سارا ماشالله هر روز دخترت خوشگلتر میشه ای جان دلمممممممممممممم
مسافرتم خوش بگذره مواظب خوشگل خانوم باش اونجا بی اف خارجی نگیره موندگار شه ههههههههههه
میبوسمتون


ههههههه مرسی عزیز دلم ... میبوسمت
آیدا
8 آبان 92 9:41
سلام سارا جون، انشالاه که سفرتون به خیری و خوشی انجام بشه. من تقریبا هر هفته یه سری به سایت شما میزنم تا خودم و با حالتهای شما تو دوران بارداری مقایسه کنم. آخه قبلا گفتم که حالتهاتون خیلی به من شبیهن(من الان بر طبق حساب کتاب خودم 26 هفته و 1 روز هستم). انشالاه برگشتین زودتر بیاین سراغ نوشتن. من دوست دارم از حال و هوای ملورین عزیز با خبر باشم. خوشگل خانومو ببوسین






ممنون عزیزم لطف دارین ...

امیدوارم که زایمان راحتی داشته باشی و نینی سالم و سلامت باشه ... ممنونم از اینکه به ملورین کوچولوی من محبت داری عزیزم .

به زودی خاطرات این یک ماه رو مینویسم ... روی چشم
راستی اسم نینی رو چی گذاشتین ؟ D: